گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

کلاغ یا شاهین

ساعت دو و نیم شب بود... بهش میگم بچه مگه تو خواب نداری؟ زندگی نداری؟

میگه کدوم زندگی آخه... شدیم مثل کلاغ!  زندگی دراز و بی خاصیت... باید مثل شاهین زندگی کنیم... کوتاه و پر قدرت.

نمیدونم اینو از کجاش در آورد اما با حرفش حال کردم. البته کلاغ بی خاصیت نیست از نظر من و همچنین شاهین پر قدرت!!! اما تفکرش خوب بود. شاید...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد