گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

حسرت...

تا چندی پیش حسرت چیزهایی رو می خوردیم که در گذشته های دور بودند و الان نیستند...

حالا رسیدیم به اینجا که حسرت چیز هایی رو می خوریم که تا همین چند وقت پیش بودند و الان دیگه نیستند.

بد عادتم کردند...

گفت من نگرانت بودم... هوا سرده!...

نگاهش کردم و با لبخند گفتم ممنون که به فکر من هستی... بودند دیگرانی هم که قبلا نگران بودند و الان...شاید دیگه نه...

گفتم رسم شده که اول عادتت میدند و بعد بی خیالت میشند و میرند... تو میمونی و عادت هات...

گفتم مراقب باش که نه تو کسی رو بد عادت کنی و نه کسی تو رو...

آخه رسم خیلی درد آوریه...