گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

بد عادتم کردند...

گفت من نگرانت بودم... هوا سرده!...

نگاهش کردم و با لبخند گفتم ممنون که به فکر من هستی... بودند دیگرانی هم که قبلا نگران بودند و الان...شاید دیگه نه...

گفتم رسم شده که اول عادتت میدند و بعد بی خیالت میشند و میرند... تو میمونی و عادت هات...

گفتم مراقب باش که نه تو کسی رو بد عادت کنی و نه کسی تو رو...

آخه رسم خیلی درد آوریه...

نظرات 4 + ارسال نظر
تلاله چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 18:25

این رسم روزگاره...واسه ما سخت تره

نیلوفر چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:32 http://www.me-life.blogsky.com

درود
نبودم یه مدت دلیل داشته
دوباره وبلاگم رو راه انداختم
شاید کسی که رفته دلیل داره حتمن دلیل بر این نیست که دیگه نگرانت نیست

طراوت پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 21:23 http://nabeghehaye89.blogsky.com

اومدم ببینم کجایی که ژیدات نیس؟! اما دیدم خودت با پای خودت برگشتی

خب ببین؛ تو هم هی میای وبلاگت و پست میذاری و میای جای ما نظر میدی؛ هی یهو یه مدت طولانی نمیای! پس ببین خودتم این مدلی هستیاااااا

مسافر دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 http://doncorleone.blogsky.com

آخ که زدی به هدف با این پستت
بعضی ها با بودنشون آدم رو میکشن و بعضی ها هم هستند ولی انگاری صد سال هست مردن ولی بودنشون قلبت رو خیلی آزار میده
بودن فیزیکیشون نه بلکه موندن تو ذهن آدم و یاد آوری ....
بگذریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد