گفت من نگرانت بودم... هوا سرده!...
نگاهش کردم و با لبخند گفتم ممنون که به فکر من هستی... بودند دیگرانی هم که قبلا نگران بودند و الان...شاید دیگه نه...
گفتم رسم شده که اول عادتت میدند و بعد بی خیالت میشند و میرند... تو میمونی و عادت هات...
گفتم مراقب باش که نه تو کسی رو بد عادت کنی و نه کسی تو رو...
آخه رسم خیلی درد آوریه...
این رسم روزگاره...واسه ما سخت تره
درود
نبودم یه مدت دلیل داشته
دوباره وبلاگم رو راه انداختم
شاید کسی که رفته دلیل داره حتمن دلیل بر این نیست که دیگه نگرانت نیست
اومدم ببینم کجایی که ژیدات نیس؟! اما دیدم خودت با پای خودت برگشتی


خب ببین؛ تو هم هی میای وبلاگت و پست میذاری و میای جای ما نظر میدی؛ هی یهو یه مدت طولانی نمیای! پس ببین خودتم این مدلی هستیاااااا
آخ که زدی به هدف با این پستت
بعضی ها با بودنشون آدم رو میکشن و بعضی ها هم هستند ولی انگاری صد سال هست مردن ولی بودنشون قلبت رو خیلی آزار میده
بودن فیزیکیشون نه بلکه موندن تو ذهن آدم و یاد آوری ....
بگذریم