درب ورودی موزه داخل کوچه---------------->
تنها...شاد و خوشحال... قدم زنان به سمت داخل کوچه
دوتا مرد همچین میانسال...
سلام اقایون... بلیط از کجا باید بگیرم؟؟؟
مجرد راه نمیدیم...
هاااا... مگه موزه نیست اینجا؟
چرا هست ولی مجرد راه نمیدیم...( این تیکه همراه بود با یک مهربانی مردانه خشن قانون مدار جدی...که یه وقت خدایی نکرده دلم نشکنه)
خوب من اومدم موزه رو ببینم... موزه که مجرد و متاهل نداره دیگه...
قانونشه جانم...
180 درجه چرخش... تنها... شاد و خوشحالَ؟؟!!!... قدم زنان به سمت بیرون کوچه
نتیجه گیری: اینجا، در این سن، حتما باید بری بمیری عزیزم...
واسه چی حرف از مردن می زنی؟ برو زن بگیر پسرم تا تو موزه راهت بدن فقط مشکلش اینه که جاهایی که دوست داری دیگه راهت نمیدن یعنی خانوم نمیذارن بری
قالب نو هیییی ییییه!اظهار عشق و ارادت(به قالب)
زمانی که زندگی کردن سخت بشه آدم میره تو فکر مردن... ولی من که هستم
زن نه ولی تو فکر اینکه یه دختر خوب بگیرم هستم... مشکل اینه که گزینه مناسب نیست... عقل و پول و غیره هم نیست...
توی پرانتز نمینوشتی به قالب فکر میکردم اضهار عشق و ارادتت به من بوده ها... ماشالا دقت
نتیجه اخلاقی:تا زن نگیری آدم حسابت نمیکنن
واقعا همین درسته.
اللهم عجل لولیک الفرج
نه دیگه نگرفتی چی شد... نتیجه اخلاقی اینکه: در هر حال با زن و بی زن آدم حسابت نمیکنند.
حالا که امام زمان نیومده اینجوریه وای به اون وقت که بیاد...
اخی گناه داشتی خوب چه قدر نامردن
خدایی ما خانوما نباشیم شما اقایون خیلی بیچاره ایدا
خیلی...
شما خانوم ها باشید بد تر میشه قضیه... همین چند شب پیش جلو چشم خودم گرفتند بردند بدبخت ها رو... آخه اونها خانوم هم همراهشون بود...بله.
خب برو زن بگیر فرحان جان؛ دیگه خیلی جاها رات میدن ها! گفته باشم!
خلاصه اگه کمکی چیزی خواستی بگو؛ خواهرانه در خدمتیم
بگو کجایی هستی؛من اینقده دختر خوب برات سراغ دارم که نگو! البته اگه نزدیکشون باشی!
چطوره؟!
آره آره کمک میخوام... خواهرانه هم میخوام... میخوام...
شما لیستتون رو بدید من خودم رو میرسونم به شهر مورد نظر...
شیراز اصفهان تهران... من کجا بیام الان...
از طرف خوانندگاه: خاک تو سرش پسره بی حیا چه دست و پایی میزنه...
سلامممم
خب من یه چیزی بگم اول
اینکه من یه دوست داشتم اسمش فرحان بود ولی دختر بود
از اونجا فکر میکردم شما دختری ...وای فکر کن
واسه همین تا حالا اینقدر صمیمی باهات حرف میزدم ... خب کلا سو تفاهم شده بود ب من هیچ ربطه نداره !!!!!
از پستات هم نفهمیده بودم پسری ..
میدونی چیه بهتره دست دوست دخترتو میگرفتی میرفتی تو ... اینجوری هم میتونستی از دوست دخترت لذت ببری هم از موزه .... والا !!!!!
سلام به روی ماهتون...
والا به پیر به پیغمبر ما هم یه آشنایی داریم اسم پسرش رو گذاشت فرحان...
بله... خندیدم... خیلی ضایع بود...
ولی خداییش فکر نمیکردم انقدر لطیف و خانومی می نوشتم...
در کل فدای سرت.
والا... خودم هم تو همین فکر بودم اما بعد یادم اومد از این دوست ها ندارم... حیف شد واقعا...
ولی شانس که نداریم اگه با یه دختری هم میرفتم مبریختند توی اونجا و جفتمون رو میگرفتند...
ای بابا کجا رفتی پ؟!
ببخشید... حس نوشتن نبود... فقط میخوندم...
خب منظورشون این بوده ک برو دوست دخترتو هم بیار :دی
تا حالا اینجوری نشنیده بودم
بله دیگه...
درود
کجایی پس؟
سلام
خفقان نوشتاری گرفته بودم
بیا خودت واسه خودت یه کامنت بذار ببینیم کجایی!
هستم در خدمتتون... حد اقل معرفت و مرام شما رو ایول
چقد خوبه!چه خوبه ک ایران زندگی میکنیم!!نه؟
اپم
به خدا... اینجا آخرشه...