هنوز تو لیست دوستانش بودم...
یه زمانی بین اونهایی بودم که خاطرشون براش عزیز بود اما الان هیچ کجا نبودم... و خودش هم دیگه نبود
مثل همه چیز هایی که بود و الان نیست... همون چیز های که برام تکراری شده بود و الان چشم هام رو تمیز کرد.
سردمه... دارم میلرزم...
شاید همش به خاطر اون دختر خنگ تنفر آمیزی بود که وقتی عصبانیش کردم دهنش رو باز کرد و فهمیدم که چشم هاش باز بوده و من رو میخونده...
بازم آه...